بغض-مهدي احمدوند


webiha
_____
با اجازه از دوستم


آسماني

خداوندا بر من ببخش اشتباهم را ، در زدن همه درهايي كه صاحبخانه اش تو نبودي

تلنبار خاطرات خاک گرفته ام را

اگر می خواهی جست و جو کنی

 

به حتم در میان پستوهای بی حوصلگی ام می یابی

اما بی محابا در نزن که گرد دلم

تا ابد به سرفه ات می اندازد

و عزای سیاه پوشش به گریه ات

آرام که آمدی

اول از آیینه تنهایی بپرس از کدام سو

آنگاه به نرمی قدم بردار

که ناگزیر تخته های زوار در رفته روحم

پای برهنه ات را به خراش نیندازد

به گمانم جایی برای تکیه کردن نیست

تنها شانه های پوشالی مترسک خنده هایم

که آن هم استراحتگاه ناامنی است

آخر بارها هجوم سخت کلاغ های سیاه را دیده است

تصمیم با خودت...

هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی

سه شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 3:15 | asmani | |

زمستاني سردكلاغ غذانداشت تاجوجه هاشوسيركنه

گوشت بدن خودشوميكندوميدادبه جوجه هاش ميخوردند

زمستان تمام شدوكلاغ مرد

امابچه هاش كه نجات پيداكردندگفتند:آخي خوب شدمرد

راحت شديم ازاين غذاي تكرار

سه شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 2:25 | asmani | |

ماسه ها فراموشكارترين رفيقان راهند ! پابه پايت مي آيند آنقدر كه گاهي سماجتشان در همراهي حوصله ات را سر مي برد اما كافيست تا اندك بادي بوزد يا خرده موجي برخيزد تا براي هميشه از حافظه ضعيفشان رد پايت پاك شود !...من از نسل ماسه نيستم ،ازنسل صدفم ...صدفهايي كه به پاس اقامتي يك روزه تا دنيا دنياست صداي دريا را براي هر گوش شنوايي زمزمه ميكنند

دو شنبه 25 تير 1392برچسب:, | 3:38 | asmani | |

سياست

یك روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدرجان !

لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی ؟

پدرش فکر می کنه و می گه :بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی :

من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم.. مامانت جامعه هست، چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه.

کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه وهیچی نداره.

تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی..

داداش کوچیکت هم که دو سالش هست،نسل آینده است.

امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردابتونی در این مورد بیشتر فکر کنی .

پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب می پره. می ره به اتاق برادر کوچیکش و می بینه زیرشلواريشو کثیف کرده و داره توی خرابی خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته و هر کار می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه.

می ره تو اتاق کلفت شون که اون رو بیدارکنه، می بینه باباش توی تخت کلفتشون خوابیده .....؟؟؟؟

میره و سر جاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.

فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیه؟

پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چیه:

سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو می ده، درحالی که جامعه به خواب عمیقی فرورفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه، در حالیکه نسل آینده داره توی كثافت دست و پا می زنه.

دو شنبه 25 تير 1392برچسب:, | 2:44 | asmani | |

فوق العاده ترین نمونه ای از عشق در زندگی من

“ وقتی که ۴ سیب داشتیم و ما ۵ نفر بودیم

مادرم گفت :

“من سیب دوست ندارم ”

( بوعلی سینا )

دو شنبه 25 تير 1392برچسب:, | 1:0 | asmani | |

ازپسرك فال فروشي پرسيدند: چه ميفروشي؟گفت: به آنان كه در ديروز و امروز خود مانده اند فردا ميفروشم.

دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, | 5:8 | asmani | |

خداياماراببخش كه درانجام كارخير يا جار

ميزنيم يا جا

دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, | 4:12 | asmani | |

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در حال کار گفت وگوی جالبی بین آنها در گرفت آنها در باره ی موضوعات و مطالب

 

مختلف صبحت کردند وقتی به موضوع خدا رسیدند آرایشـــگر گفت: من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد!مشتری پرسید چرا باور

 

نمیکنی؟کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد!به من بگو اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند بچه

 

های بی سرپرست پیدا میشد؟اگر خـــــــدا وجود می داشت،نباید درد و رنجی وجود داشته باشدنمی توانم خدای مهربانی را تصور

 

کنم که اجازه میدهد این چیز ها وجود داشتـــــــــــه باشد.مشتری لحظه ای فکر کرد،امــــا جوابی نداد،چون نمی خواست جروبحث

 

کند.آرایشــــــگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.به محض اینکه از آریشگاه بیرون آمد،در خیابان مردی دید با موهای

 

بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصــــــــــلاح نکرده ظاهرش کثیف و ژولیده بود.مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شدمیدانی

 

چیست،به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند! آرایشگر با تعجب گفت چرا چنین حرفی میزنی؟من اینجا هستم،من آرایشگرم.من

 

همین الان موهای تورا کوتاه کردم.مشتری با اعتراض گفت:نه آرایشگر ها وجود ندارند،چون اگر وجود داشتند،هیچ کس مثل مردی

 

که آن بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد!او گفت:نه،آرایشگرها وجود دارند،موضوع این است که

 

مردم به ما مراجعه نمی کنندمشتری تایید کرد:دقیقا نکته همین جاست!خدا هم وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و

 

دنبالش نمی گردند برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

یک شنبه 24 تير 1392برچسب:, | 3:12 | asmani | |

سخن روز :  اگر ذهن خالی، مثل شکم خالی سر و صدا می کرد، انسان ها همیشه به دنبال دانش بودند...

شنبه 23 تير 1392برچسب:, | 3:37 | asmani | |

اززرتشت پرسیدند : زندگی خود را برچه بنا کردی ؟

گفت بر 4 اصل

1-دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم .

2-دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم .

3-دانستم که کارمرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم .

4-دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم

شنبه 22 تير 1392برچسب:, | 22:39 | asmani | |

آدمهاي بزرگ عظمت ديگران رامي بينند ادمهاي متوسط به دنبال عظمت خودهستند آدمهاي كوچك عظمت

خود را در تحقير ديگران مي بينند

آدمهاي بزرگ درد ديگران را دارند آدمهاي متوسط درد خودشان را دارند آدمهاي كوچك بي دردند

آدمهاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن برمي گزينند آدمهاي متوسط گاه سكوت را بر

سخن گفتن ترجيح ميدهند آدمهاي كوچك باسخن گفتن بسيارفرصت سكوت راازخودمي گيرند

جمعه 21 تير 1392برچسب:, | 23:18 | asmani | |

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد .

خدا فرمود : نه ، ، ترک دادن کار من نیست ، خودت بايد آنها را رها کنی.

از او خواستم روحم را رشد دهد .

فرمود : نه تو خودت بايد رشد کنی .

من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی .

از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند .

فرمود : صبر حاصل سختی و رنج است .

عطا کردنی نيست ، آموختنی است .

گفتم : مراخوشبخت کن .

فرمود : " نعمت " از من خوشبخت شدن ازتو .

از او خواستم مرا گرفتار درد وعذاب نکند .

فرمود : رنج از دلبستگی های دنيايی جدا و به من نزديک ترت می کند .

از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد ، من هم ديگران را دوست بدارم .

خدا فرمود : آها ، بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد !

جمعه 21 تير 1392برچسب:, | 23:15 | asmani | |

بيچاره قلوه سنگي كه از دست كودكي بسوي پرنده اي پرتاب ميشود،مانده دل كودك

را بشكند يا بال پرنده را

جمعه 21 تير 1392برچسب:, | 23:10 | asmani | |

بيخودي پرسه زديم صبحمان شب بشود...

بيخودي حرص زديم سهممان كم نشود...

ماخداراباخودسردعوابرديم وقسمهاخورديم...

مابهم بدكرديم مابهم بدگفتيم ماحقيقتهارازيرپا له كرديم وچقدرحظ برديم كه زرنگي كرديم...

روي هرحادثه اي حرفي ازپول زديم...

ازشما مي پرسم ما كه را گول زديم؟.

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 23:9 | asmani | |

بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید

بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت...

بعضی آدمها جلد زرکوب دارند٬بعضی جلد ضخیم،

بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.

بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و

بعضی با کاغذ خارجی.

بعضی آدمها تر جمه شده اند و

بعضی تفسیر می شوند.

بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و

بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.

بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند و

بعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.

بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند.

بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.

بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.

بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت.

بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت و

بعضی را توی کیف.

بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند.

بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی.

بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و

بعضی از آدمها غلط های چاپی فراوان .

ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و

از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت

به راستی ما کدامیم؟…

نتيجه اخلاقي:

اگر كسي را پيدا كردي و شايسته چند بار خواندش ديدي...

صبر نكن كه اجازه خواندنش را از او بگيري...شايد شك كرد به تو كه چرا چند بار مي خواني اش...!

 

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 23:3 | asmani | |

چه تلخ محاكمه مي شوند پاييز و زمستان كه براي جان دادن به درخت جان  مي دهند

و چه ناعادلانه كمي آن طرفتر همه چيز به اسم بهار تمام ميشود

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 23:0 | asmani | |

بیایید همه وصیت کنیم !

که بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند،

تا آیندگان ندانند

که بی عرضگان این برهه از تاریخ ما بوده ایم !

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 22:55 | asmani | |

توصيه هاي يك فرد افسرده

۱)  مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف

میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

۲) دنبال پول دویدن  بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه

بهش برسی بقیه از تو.

۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا

دنیا دل هردوتونو.

۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی

دیر.

۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به

عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص

میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون

باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو

خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

۹) انقلاب کردن بی فایده است چون یا شکست میخوری و دشمن اعدامت میکنه یا

پیروز میشی و دوست اعدامت میکنه.

۱۰) وبلاگ نویسی بی فایده است چون یا خوب مینویسی که مطلبتو میدزدن و حرص

میخوری یا بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 22:50 | asmani | |

پنج وارونه چه معنا دارد؟؟ .

خواهر كوچكم از من پرسيد ....

من به او خنديدم ....

كمي آزرده وحيرت زده گفت .....

روي ديوار ودرختان ديدم .....

بازهم خنديدم ...

آنقدر خنديدم كه طفلك ترسيدبغلش كردم وبوسيدم وبا خود گفتم  بعدها وقتي سقف كوتاه

دلت را غم پركرد  بي گمان ميفهمي  پنج وارونه چه معنا دارد

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 17:59 | asmani | |

نیستم.. نیستم..

اما می آیم.. می آیم ..می آیم

با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار

می آیم.. می آیم ..می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند

سلامی دوباره خواهم داد

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 17:58 | asmani | |

چه كسي ميگويد كه گراني شده است؟

دوره ارزانيست!

دل ربودن ارزان!

دل شكستن ارزان!

دشمني ها ارزان و دروغ از همه چيز ارزانتر!

قيمت عشق چه قدر كم شده است، كمتر از آب روان!

و چه تخفيف بزرگي خورده ، قيمت هر انسان!!!!!!!!

 

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 17:27 | asmani | |

گفتم: خدايا از همه دلگيرم

گفت: حتي از من؟

گفتم: خدايا دلم را ربودند

گفت: پيش از من؟

گفتم: خدايا چقدر دوري؟

گفت: تو يا من؟

گفتم: خدايا تنهاترينم

گفت: پس من؟

گفتم: خدايا كمك خواستم

گفت: از غير من؟

گفتم: خدايا دوستت دارم

گفت: بيش از من؟

گفتم: خدايا اينقدر نگو من

گفت: من توام، تو هم تكه اي از وجود من.....

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 17:25 | asmani | |

 

تو به من خنديدي ونميدانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

*باغبان درپي من تند دويد

*سيب را دست تو

*غضب آلود به من كر د نگاه  سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

*وتو رفتي و كنون خش خش پاي تو تكرار كنان ميدهد آزارم ومن انديشه كنان غرق اين پندارم كه چرا باغچه خانه ما سيب نداشت

پاسخ فروغ به مصدق :من به تو خنديدم چون كه ميدانستم تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي

پدرم در پي تو تند دويد تو نميدانستي باغبان باغچه همسايه پدر پير من است

 

*من به تو خنديدم تا كه با خنده تو پاسخ عشق تورا خالصانه بدهم

*بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من وسيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت برو ومن رفتم وهنوز حيرت بغض تو تكرار كنان ميدهد آزارم ومن انديشه كنان غرق اين پندارم كه چه ميشد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت

پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, | 17:21 | asmani | |

www . night Skin . ir